تلاش نظری ابنسینا برای اثبات این مطلب که خدا به جزئیات علم ندارد» در راستای تفکیک طبیعت از سنت و اعلام استقلال طبیعت بود. این مساله از این بابت اهمیت دارد که متکلمان، خصوصا متکلمان اشعری، که توانسته بودند با بهحاشیهراندن فلاسفه، گفتار کلامی خود را حاکم کنند، هرگونه تفکیک میان طبیعت و سنت را انکار میکردند. کشف طبیعت به عنوان یک امر مستقل و تامل در آن، شرط امکان تاسیس فلسفه بود. زیرا بحث در باب طبیعت بشر، که فلسفه عهدهدار آن بود، بدون بحث در باب طبیعت در معنای کلی ناممکن مینمود. علاوه بر این، ایده استقلال طبیعت راه را هموار میکرد برای هرگونه بحث در باب قانون بشری در استقلال آن از قانون الهی یا شریعت. فیلسوفی که نهایت تلاش خود را برای تفکیک قانون بشری از قانون الهی کرد فارابی بود. وی با الهام از رساله نوامیس افلاطون، رسالهای که در آن افلاطون بحث تمایز قانون الهی و قانون بشری را پیش میکشد، به این مهم دست یازید. البته پر واضح است که کار فارابی بیش از اندازه دشوار بود زیرا سخنگفتن از قانون بشری آن هم در جایی که قانون الهی یا شریعت دست بالا را داشت، کاری بس مخاطرهآمیز مینمود. علی ای حال، پرسشی که مطرح میشود این است که آیا شکست گفتار فلسفی در جهان اسلام ربطی به شکست تلاشها در جهت تدوین قانون در معنای کلی آن در سرزمینهای اسلامی دارد؟ آیا میتوان گفت علیرغم کوشش برخی از فلاسفه در تنقیح مفهوم قانون، بنیاد مستحکمی برای این ایده فراهم نشد و با غلبه گفتار متکلمان آن کوششها نیز به باد رفت؟ آیا شکست گفتار فلسفی در اعصار ماضی میتواند شکست جنبش قانونخواهی در ایران معاصر را توضیح دهد؟
طبیعت ,شکست ,استقلال ,گفتار ,بشری ,الهی ,قانون بشری ,قانون الهی ,استقلال طبیعت ,در باب ,بحث در ,شکست گفتار فلسفی
درباره این سایت